می خواستم برای یک روز هم که شده جایمان عوض شود . من بیایم توی بهشت تو . تو جهنم باشی . می سوختم هرروز و هرروز و تو شیرین و خنک سایه می انداختی .مبهوت بودم از کار جهان . از بودن های متفاوت مان . از سکوتی که بودی ، از هیاهویی که من بودم . عادلانه نبود هیچ چیز عادلانه نبود نه رنجی که من می کشیدم نه شعفی که تو داشتی .
من خود جهنم بودم . با آن همه غضب ، آن همه خشم که چشم هایم را گرفته بود . من س بودم و تو در هربار چرخشت به دور زمین برایم دست تکان می دادی . من پرومتئوس بودم . درد تمامی نداشت . من تمامی نداشتم .
تو توی بهشت بودی . من حسرت آب داشتم . تو توی چشمه بودی .
هزار سال طول کشید .
تو ,بهشت ,بودی ,توی ,جهنم , ,توی بهشت ,تو توی ,هرروز و ,بهشت باشم ,که من
درباره این سایت