محل تبلیغات شما
دیروز هوس کرده بودم بیایم اینجا چیزکی بنویسم ،بعد هرچه به مغزم فشار آورم اسم کاربری ام به خاطرم نیامد ، یادم نیامد خط تیره بود یا آندر لاین ،حرف ای قبل از آی بود یا بعد از آن .دیدم چقدر حافظه ام به زوال رفته است ،چقدر به فراموشی نزدیکم

بنا نبود این قدر آدم فراموشکاری باشم ، بنا نبود رنج های گذشته را این قدر زود از بین ببرم تا این حد که جای مقصر را در ذهنم عوض کنم و همه ی فریادم را سر یک قربانی دیگر بکشم . ولی آدم فراموشکاری از آب درآمدم .یادم رفت برای رها شدن از آن غم کذایی چه بلایی سر خودم و او آمده است . من رها شدم با فراموش کردن .ولی او زخمی هروزه ه ی این سالها بوده است . مدتی پیش دیدمش بر سرش داد زدم و از او خواستم رهایم کند ، برای رنجش سراغ من نیاید ، دورم را خط بکشد ، بگذارد توی فراموشی خودم ، در نقصان روزبه روز روحم تنها باشم . بی رحمی را تمام  و کمال بر سرش کوبیدم. می دیدم که چقدر بی پناه  و مستاصل است ، می دیدم که چقدر خرده شده  و تنها  و مغفول است ، می دیدم که بخشی از بلای او بوده ام و او برای من چه فداکاری کرده است. می دیدم این چند سال چه خاکستری روی وجودش پاشیده است . اما خودخواهی آنچنان در روحم رسوب کرده بود که خودم را به ندیدن زدم . دیدنش که گویی آیینه ی من بود ،مرا مقابل خودم می نشاند . خودم که از این همه بی خبری اش متنفر بود . از این همه انفعال و ندانم کاری خودم که گذاشته بودم این چنین از دست بروم.او من آن سال کذایی بود که محافظه کارانه اجازه داده بودم غرق شود و از حقش محروم .

من در مقابل اش فرسوده ام .از کاری که برایش می توانستم بکنم و نکردم . از غمخواری که می توانستم باشم  و نبودم . .چقدر این روزها که زخم آن روزها باز شده است ، از خودم ملولم

 

دست از سقوط بردار

The stories we teLLداستان هایی که ما تعریف می کنیم ..1

تو توی بهشت بودی ..

، , و ,چقدر ,ام ,آدم ,ی ,می دیدم ,دیدم که ,است ، ,از آن ,بر سرش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها